آب انبار حکیم قزوین و کارگاه ساز استاد شکرالهی

آب-انبار-حکیم

خاطره جالبی از کشف آب انبار حکیم قزوین دارم.. یادم می‌آید یک روز خیلی هیجان انگیز برای تحقیقات میدانی یکی از درسهایمان در یکی از محله های قدیمی قزوین در حال عکاسی و گشت و گذار بودیم که این آب انبار را پیدا کردیم. البته میدانید که قزوین شهر آب انبارها است و دیدن یک آب انبار خیلی چیز عجیب و دور از ذهنی نیست. من هم به شخصه با دیدن معروف ترین آب انبار های قزوین، انتظار خیلی خاصی از این آب انبار تازه کشف شده نداشتم.

اما سوای همه آنهایی که قبلا دیده بودم، این آب انبار، ظاهر خیلی زیبایی داشت. آب انباری گنبدی شکل، که هنوز بقایا تزئینات کاشی کاری آبی روی دیوارهای آن در کنار آجر چینی ها به چشم می خورد. چند عکس ثبت کردیم و صرفا جهت کنجکاوی، در زدیم و خیلی جالب که یک آقایی از پایین پله ها صدایمان کرد و گفت در بازه، بفرمایید.

از حدود ۲۰ یا شاید بیشتر پله رفتیم پایین. اولین چیزی که احساس کردم، یک رایحه خیلی عجیب، ترکیبی از بوی چوب با یک بوی خیلی خاص بود. زیبا و دلنشین. بعد یک نور ملایم و زرد. ترکیب موردعلاقه م تا همینجای کار مهیا بود‌. اما اصل ماجرا وقتی شروع شد که به سمت مخزن آب انبار و منشا آن رایحه و نور زرد پیچیدیم.

آب انبار حکیم کارگاه ساز استاد شکرالهی

راستش را بگویم، قبل از پایین آمدن از پله ها، و حتی با دیدن زیبایی های آب انبار، هیچ احساس خاصی به آن نداشتم. با خودم گفتم، این هم یک آب انبار دیگر از مجموعه آب انبارهای قزوین. اما حالا که بعد از 5 سال، به آن روز شگفت انگیز فکر میکنم، هنوز هم احساس خوب و عجیب آن لحظه را احساس می کنم.

به سمت نور پیچیدیم. اما همچون دیگر آب انبارها، خبری از یک محیط مدور یا مربعی با مخزن آب نبود. البته بود. ولی اصلا ماجرا نبود. فضا، پر بود از ساز و آلات موسیقی. اما نه هر سازی که فکرش را بکنید. یک ساز به خصوص! چنگ! بله فضای مخزن آب انبار پر بود از چنگ در شکل ها و اندازه های متفاوت.

اولین لحظه، بعد از دیدن این صحنه، سرم پر شد از صدای موسیقایی چنگ. راستش سکانس هایی از فیلم یوسف پیامبر به خاطرم آمد. همانجاهایی که زلیخا چنگ می نواخت. همه اینها در یکی دو ثانیه کوتاه اتفاق افتاد. تا اینکه متوجه افراد حاضر در کارگاه شدم و اولین بار، استاد شکرالهی را دیدم.

 

Zara

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.