سفر به خوزستان هیجان انگیزتر از چیزی بود که فکرش رو میکردم. قبلاً خرمشهر و اهواز و آبادان رو دیده بودم و به مناطق جنگی جنوب سر زده بودم و فکر میکردم که خوزستان سرزمین خشک و خاکی رنگیه. اما این سفر که البته خیلی هم یهویی پیش اومد همه چیز رو برام تغییر داد. دیگه خوزستان به نظرم سرزمین آفتاب نبود! سرزمین باران بود، سرزمین سبزی، طراوت و رودخانه. البته من همه خوزستان رو ندیدم ولی دلم میخواد که تجربه سفرم به این شهر رو که دو روز بیشتر طول نکشید باهاتون به اشتراک بگذارم. با این قسمت از سفرادوایز همراه باشید تا یک سفر به خوزستان داشته باشیم.
ماجرای شروع سفر به خوزستان
ماجرا از این قرار بود که قرار شد با یک گروه باستان شناس و تور لیدر یک سفر دو روزه فشرده به خوزستان داشته باشیم و از سایتهای باستان شناسی دیدن کنیم. ۱۰ شب چهارشنبه از میدان آرژانتین با اتوبوس راه افتادیم و فردا صبح ساعت ۸ به مقصد رسیدیم.
تمام طول مدت من خواب بودم و چیزی برای گفتن از مسیر ندارم. البته تاریکی شب هم چیزی برای گفتن باقی نمیذاره. رسیدیم خوزستان و بازدیدمون رو از چغازنبیل شروع کردیم. هوا بارونی بود، تا ارتفاع ۳ متری مه، اطراف تا چشم کار میکرد سبز بود و آبی. این تازه شروع ماجرا بود و همین لحظه بود که فهمیدم اینجا خوزستان نیست اینجا خیزستانه!
نقطه شروعی برای خیزش رودخانههای خروشان، نخلهای بلند، درختهای کُنار و رنگهایی شبیه به نقاشیهای کودکانه! آبی آسمانی و سبز سبز.
شوش نقطه شروع تمدن!
همونطور که گفتم سفرنامه خوزستان ما با بازدید از چغازنبیل در هوای بارانی شهر شوش شروع شد. متاسفانه به خاطر بارندگی و به دلیل این که ممکن بود جای رد پاهامون روی آثار و بناهای تاریخی باستانی بمونه، اجازه جلوتر رفتن بهمون ندادن و فقط از پشت حصار دوم به تماشای این زیگورات ایستادیم.
من که محو تماشای این معبد شده بودم. البته این که به زیگورات چغازنبیل نگاه کنی و در بک گراند، کسی مثل دکتر نوری شادمهانی باستان شناس، با یک زبان شیرین، داستان و روایت چندهزار ساله رو تعریف کنه، اتفاقیه که هرکسی نمیتونه تجربه ش کنه! برای چند لحظه وقتی همه دور شدن، چشمام و بستم، روحم رو آزاد کردم و رفتم به حدود 1250 سال قبل از میلاد مسیح.
تو این دشت بزرگ دیدن این کوه بزرگ 52 متری، واقعا من و وادار به تعظیم میکرد. بنای بزرگی شبیه به کوه که بلندترین و بالاترین طبقه ش برای خدایان بود.
توی تصوراتم، مناسک مذهبی و انجام دادم و به این فکر کردم که چقدر خوشحالم که حدود 3 هزار سال پیش دارم توی شهر شوش زندگی میکنم و پادشاه قدرتمند شوش یعنی اونتاش گال این زیگورات بزرگ رو برای خدای اینشوشیناک ساخته! حیف که صدها سال بعد، آشوربانیپال دیوانه پادشاه بزرگ آشوری این شهر شوش رو با خاک یکسان کرد و بعد از اون، درطول قرن ها و قرن ها، هیچکس به فکر آباد کردن دوباره این شهر نیفتاد! ولی خب خوشحالم که این بنا به عنوان میراث جهانی در یونسکو به ثبت رسیده و کل دنیا میشناسنش!